اسم های ایرانی که با حرف س شروع میشن
سَپْرَنگ
نام پسر سامسَدِنا
سدن + الف (اسم ساز)، خدمت کردن کعبه.سَدیف
(اَعلام) نام چند تن از صحابه.سَرمد
پایدار، پیوسته، همیشگی، به طور دائمسَرو
از انواع درختان که همیشه سبز است؛ (به مجاز) شاداب و با طراوتسَروَر
رییس، پیشواسَرور
آنکه مورد احترام است و نسبت به دیگری یا دیگران سِمَت بزرگی دارد؛ فرمانده، رئیس، بزرگسَریر
سَلم
نام یکی از سه پسران شاه فریدون پیشدادیسَلوی
(معرب از لاتین) (در گیاهی) 1- گیاهی علفی، خودرو یا زینتی از خانواده ی...سَمر
(عربی) 1- (در قدیم) حکایت، افسانه، داستان؛ 2- (به مجاز) مشهور و گفتار ...سَمیر
داستان پرداز، قصه گوسِتی
(عربی) (از عربی ستّی = بانوی من) 1- (در قدیم) عنوانی احترام آمیز برای ...سِیف
(عربی) 1- (در قدیم) شمشیر؛ 2- ساحل دریا، کنارهی دریا.سِیف الدین
(عربی) 1- شمشیر دین؛ 2- (اَعلام)1) سیفالدین ابوبکر محمّد ابن ایوب: شا...سُرایش
سرودنسُرخاب
نام پنجمین پادشاه باوندیسُرنا
سُرور
(عربی) خوشحالی، شادمانی.سُروش
پیام آور؛ فرشتهی پیام آور، فرشته؛ پیامی که از عالم غیب برسد، الهامسُها
(عربی) (اَعلام) (در نجوم) ستارهی کم نوری در کنار ستارهی عناق در صورت ف...سابرینا
سابو
هاله، خرمن ماهساتکین
ساتگین، پیاله بزرگی که با آن شراب میخوردهاند، شراب، محبوب، مطلوبساتی
در مصر باستان، نام فرشته نگهبان ارواحساتیا
از نامهای باستانیساتیار
از نامهای زرتشتی که گونهی دیگر آن به نظر میرسد سادیار باشد، نام یکی از سرداران داریوش.ساتین
محبوب و دوست داشتنیساجد
(عربی) (در قدیم) آن که سجده میکند، سجده کننده.ساجده
(عربی) (مؤنث ساجد)، ( ساجد.ساچلی
(ترکی) دارای موهای بلند و پرپشت، گیسو بلند.ساحل
(عربی) (در جغرافیا) زمینی که در کنار دریا یا دریاچه یا رودی بزرگ واقع ...ساحله
(عربی ـ فارسی) (ساحل + ه (پسوند نسبت))، منسوب به ساحل ( ساحل.سارا
(عبری) 1- خالص، بیآمیختگی؛ 2- (اَعلام) نام زن حضرت ابراهیم(ع) و مادر اسحاق (ع)ساران
1- (در قدیم) آغاز، ابتدا؛ 2- سر.سارای
(عبری) (= ساره و سارا)، ( ساره و سارا. 1-سارگل
گل زردسارنگ
نام پرندههای کوچک به رنگ سیاه، سار، ساری؛ گوشه ای در آواز ابوعطا؛ نام سازی مثل کمانچهسارنیا
خالص، پاک، منزه، بانوی بی ریا، دختر پاکدامنسارو
1- (= ساروک) نام پرنده ای سیاه رنگ در هندوستان که مانند طوطی سخن گو م...
نام پسر سامسَدِنا
سدن + الف (اسم ساز)، خدمت کردن کعبه.سَدیف
(اَعلام) نام چند تن از صحابه.سَرمد
پایدار، پیوسته، همیشگی، به طور دائمسَرو
از انواع درختان که همیشه سبز است؛ (به مجاز) شاداب و با طراوتسَروَر
رییس، پیشواسَرور
آنکه مورد احترام است و نسبت به دیگری یا دیگران سِمَت بزرگی دارد؛ فرمانده، رئیس، بزرگسَریر
سَلم
نام یکی از سه پسران شاه فریدون پیشدادیسَلوی
(معرب از لاتین) (در گیاهی) 1- گیاهی علفی، خودرو یا زینتی از خانواده ی...سَمر
(عربی) 1- (در قدیم) حکایت، افسانه، داستان؛ 2- (به مجاز) مشهور و گفتار ...سَمیر
داستان پرداز، قصه گوسِتی
(عربی) (از عربی ستّی = بانوی من) 1- (در قدیم) عنوانی احترام آمیز برای ...سِیف
(عربی) 1- (در قدیم) شمشیر؛ 2- ساحل دریا، کنارهی دریا.سِیف الدین
(عربی) 1- شمشیر دین؛ 2- (اَعلام)1) سیفالدین ابوبکر محمّد ابن ایوب: شا...سُرایش
سرودنسُرخاب
نام پنجمین پادشاه باوندیسُرنا
سُرور
(عربی) خوشحالی، شادمانی.سُروش
پیام آور؛ فرشتهی پیام آور، فرشته؛ پیامی که از عالم غیب برسد، الهامسُها
(عربی) (اَعلام) (در نجوم) ستارهی کم نوری در کنار ستارهی عناق در صورت ف...سابرینا
سابو
هاله، خرمن ماهساتکین
ساتگین، پیاله بزرگی که با آن شراب میخوردهاند، شراب، محبوب، مطلوبساتی
در مصر باستان، نام فرشته نگهبان ارواحساتیا
از نامهای باستانیساتیار
از نامهای زرتشتی که گونهی دیگر آن به نظر میرسد سادیار باشد، نام یکی از سرداران داریوش.ساتین
محبوب و دوست داشتنیساجد
(عربی) (در قدیم) آن که سجده میکند، سجده کننده.ساجده
(عربی) (مؤنث ساجد)، ( ساجد.ساچلی
(ترکی) دارای موهای بلند و پرپشت، گیسو بلند.ساحل
(عربی) (در جغرافیا) زمینی که در کنار دریا یا دریاچه یا رودی بزرگ واقع ...ساحله
(عربی ـ فارسی) (ساحل + ه (پسوند نسبت))، منسوب به ساحل ( ساحل.سارا
(عبری) 1- خالص، بیآمیختگی؛ 2- (اَعلام) نام زن حضرت ابراهیم(ع) و مادر اسحاق (ع)ساران
1- (در قدیم) آغاز، ابتدا؛ 2- سر.سارای
(عبری) (= ساره و سارا)، ( ساره و سارا. 1-سارگل
گل زردسارنگ
نام پرندههای کوچک به رنگ سیاه، سار، ساری؛ گوشه ای در آواز ابوعطا؛ نام سازی مثل کمانچهسارنیا
خالص، پاک، منزه، بانوی بی ریا، دختر پاکدامنسارو
1- (= ساروک) نام پرنده ای سیاه رنگ در هندوستان که مانند طوطی سخن گو م...