اسم های ایرانی که با رو شروع میشن
روان
روبیتا
1- مقلوب شدهی بیتارو، بینظیر؛ 2- (به مجاز) زیباروی.روبینا
روجا
(کردی ـ فارسی) [روج (کردی) = روز، آفتاب + ا (پسوند نسبت)]، 1- منسوب ب...روجیار
(کردی،rujyār)، 1- روزگار؛ 2- آفتاب. + ن.ک. روژیار.روح افزا
1- آنچه به روان انسان شادابی و طراوت می بخشد، جانبخش، مفرح؛ 2- گوشهای...روح الامین
(عربی) (= جبرائیل)، ( جبرائیل؛ [روح نام جبرئیل است و امین صفت اوست و خ...روح الدین
(عربی) روان دین.روح الله
(عربی) 1- روح خدا؛ 2- (اَعلام) 1) لقب حضرت عیسی(ع)، [در قرآن کریم چندی...روح انگیز
(عربی ـ فارسی) (= روح افزا)، ( روح افزا. 1-روح بخش
(عربی ـ فارسی) (= روح افزا)، ( روح افزا. 1-روحا
(عربی ـ فارسی) (روح = جان، نفس، روان + الف (اسم ساز))، منسوب به جان ...روحان
از ریشه روح است به معنی پاکی است ؛ پاک و مقدس از ریشه لاتینرودابه
فرزند تابان و مادر رستم دستانرودین
خوشبخت، سعادتمند، بهروزروزا
(روز + ا (پسوند نسبت))، 1- منسوب به روز؛ 2- (به مجاز) تابنده و زیبا. +...روزانا
(روزان + الف اسم ساز ) 1- منسوب به روز؛ 2- روشنا؛ 3- (به مجاز) تابنده ...روزبه
روزبهروزبهان
مهر تابناک، مهر و عشق روشن و تابنده، خورشید روز، درخشانروزمهر
آهن و فولاد جوهردار، جنسی از پولاد قیمتی، آهن گوهر دار، گوهر آهنروزیتا
(فرانسوی) (= رُزیتا)، ( رُزیتا.روژا
(کردی) روزها، آفتاب. + ن.ک. روجا.روژان
(کردی) روزها.روژبین
(کردی ـ فارسی) (روژ = روز + بین = جزء پسین بعضی از کلمه های مرکب، به ...روژدا
[روژ = روز؛ (به مجاز) عمر، زندگی + دا (در کردی و لری) مادر]؛ (به مجاز)...روژیا
(کردی ـ فارسی) (روژ + ی میانجی + ا (پسوند اسم ساز))، روز و روشنایی.روژیار
(کردی) روزگار. + ن.ک. روجیار.روژین
منسوب به روز، تابناک و درخشنده؛ زیباروژینا
(کردی ـ فارسی) [روژ = روز + ین (پسوند نسبت) + ا (پسوندنسبت)]،...روسانا
(رو + سان + الف اسم ساز) مانند روی و چهره.روشا
(رو + شا = شاد) روشاد، دارای چهرهی شاد، شاداب.روشاک
نام یکی از سرداران ایرانی در جنگ اسکندر مقدونیروشان
(= روشن)، ( روشن.روشن
1- دارای نور، تابنده، درخشان؛ 2- (به مجاز) آگاهِ با بصیرت، بینا؛ 3- شا...روشن دخت
(روشن + دخت = دختر)، 1- دختر تابنده و شاد؛ 2- (به مجاز) زیبارو.روشنا
1- روشن، جای روشن، روشنایی؛ 2- (در کردی) روشن، آشنا.روشنک
روشن، دختر دارارومینا
1- زدوده و صیقل کرده شده و جلا داده؛ 2- پاک و پاکیزه کرده.روناک
روشنایی، تابناکرونیا
1- مقلوب نیارو(ی)، آن که چهرهاش مثل نیاکان است؛ 2- (به مجاز) اصیل و ن...
روبیتا
1- مقلوب شدهی بیتارو، بینظیر؛ 2- (به مجاز) زیباروی.روبینا
روجا
(کردی ـ فارسی) [روج (کردی) = روز، آفتاب + ا (پسوند نسبت)]، 1- منسوب ب...روجیار
(کردی،rujyār)، 1- روزگار؛ 2- آفتاب. + ن.ک. روژیار.روح افزا
1- آنچه به روان انسان شادابی و طراوت می بخشد، جانبخش، مفرح؛ 2- گوشهای...روح الامین
(عربی) (= جبرائیل)، ( جبرائیل؛ [روح نام جبرئیل است و امین صفت اوست و خ...روح الدین
(عربی) روان دین.روح الله
(عربی) 1- روح خدا؛ 2- (اَعلام) 1) لقب حضرت عیسی(ع)، [در قرآن کریم چندی...روح انگیز
(عربی ـ فارسی) (= روح افزا)، ( روح افزا. 1-روح بخش
(عربی ـ فارسی) (= روح افزا)، ( روح افزا. 1-روحا
(عربی ـ فارسی) (روح = جان، نفس، روان + الف (اسم ساز))، منسوب به جان ...روحان
از ریشه روح است به معنی پاکی است ؛ پاک و مقدس از ریشه لاتینرودابه
فرزند تابان و مادر رستم دستانرودین
خوشبخت، سعادتمند، بهروزروزا
(روز + ا (پسوند نسبت))، 1- منسوب به روز؛ 2- (به مجاز) تابنده و زیبا. +...روزانا
(روزان + الف اسم ساز ) 1- منسوب به روز؛ 2- روشنا؛ 3- (به مجاز) تابنده ...روزبه
روزبهروزبهان
مهر تابناک، مهر و عشق روشن و تابنده، خورشید روز، درخشانروزمهر
آهن و فولاد جوهردار، جنسی از پولاد قیمتی، آهن گوهر دار، گوهر آهنروزیتا
(فرانسوی) (= رُزیتا)، ( رُزیتا.روژا
(کردی) روزها، آفتاب. + ن.ک. روجا.روژان
(کردی) روزها.روژبین
(کردی ـ فارسی) (روژ = روز + بین = جزء پسین بعضی از کلمه های مرکب، به ...روژدا
[روژ = روز؛ (به مجاز) عمر، زندگی + دا (در کردی و لری) مادر]؛ (به مجاز)...روژیا
(کردی ـ فارسی) (روژ + ی میانجی + ا (پسوند اسم ساز))، روز و روشنایی.روژیار
(کردی) روزگار. + ن.ک. روجیار.روژین
منسوب به روز، تابناک و درخشنده؛ زیباروژینا
(کردی ـ فارسی) [روژ = روز + ین (پسوند نسبت) + ا (پسوندنسبت)]،...روسانا
(رو + سان + الف اسم ساز) مانند روی و چهره.روشا
(رو + شا = شاد) روشاد، دارای چهرهی شاد، شاداب.روشاک
نام یکی از سرداران ایرانی در جنگ اسکندر مقدونیروشان
(= روشن)، ( روشن.روشن
1- دارای نور، تابنده، درخشان؛ 2- (به مجاز) آگاهِ با بصیرت، بینا؛ 3- شا...روشن دخت
(روشن + دخت = دختر)، 1- دختر تابنده و شاد؛ 2- (به مجاز) زیبارو.روشنا
1- روشن، جای روشن، روشنایی؛ 2- (در کردی) روشن، آشنا.روشنک
روشن، دختر دارارومینا
1- زدوده و صیقل کرده شده و جلا داده؛ 2- پاک و پاکیزه کرده.روناک
روشنایی، تابناکرونیا
1- مقلوب نیارو(ی)، آن که چهرهاش مثل نیاکان است؛ 2- (به مجاز) اصیل و ن...