اسم های ایرانی که با با شروع میشن
بابر
دلیر و شجاعبابک
استوار و پدر دوست داشتنیباتیس
نام دژبان غزه در هنگام داریوش سومباختر
مغرب؛ به معنی ستاره است.بادام
نام میوهای کوچک و کشیده با دو پوسته که یکی نرم و سبز بوده و دیگری سخت و چوبی است.بادامک
بادام کوچک، نوعی درخت بادامبادرام
کشاورزباراد
نام کسی که در زمان شاپور یکم پادشاه ساسانی زندگی کرده ونام او در کتیبه کعبه زرتشت آمده است.باران
قطرههای آب که بر اثر مایع شدن بخار آبِ موجود در جو زمین ایجاد میشودباربد
پسوند محافظ یا مسئول، خداوندِ بار (بارگاه)، پردهدار؛ نوازنده و موسیقی دان معروف دربار خسرو پرویزبارزان
(= بارِز) نامِ قوم بارز یا بارزان یا بارجان، تاریخ این قوم به پیش از ا...بارسین
بارلی
بارمان
بارنک
نام درختی است.باستیان
بردبار، شکیباباسط
(عربی) 1- (در قدیم) بسط دهنده، گسترش دهنده؛ 2- از نامهای خداوند.باسم
(عربی) (در قدیم) 1- تبسم کننده؛ 2- شکر.بافرین
بآفرین، لایق تحسین و تشویق، درخور آفرینباقر
(عربی) 1- (در قدیم) شکافنده، گشاینده؛ 2- (اَعلام) 1) لقب محمّد ابن علی...باقیه
(عربی) (مؤنث باقی)، 1- عمل صالح؛ 2- آن که یا آنچه وجود دارد، موجود؛ ...بالنده
آن که یا آنچه در حال رشد یا ترقی و پیشرفت است.بالی
(ترکی ـ فارسی) (بال= عسل + ی (پسوند نسبت))، عسلی.بالیده
رشد و نمو کردهبامداد
صبح، صبا؛ اسم پدر مزدکبامشاد
نام نوازنده. نامی در روزگار ساسانیانبامک
بامداد، صبحبامگاه
هنگام بامدادبامی
درخشان، لقب شهر بلخبامین
نام روستایی در نزدیکی هراتبانو
عنوانی احترام آمیز برای زنان، ملکه، خانمبانو گشسب
بانوگشسب
از شخصیتهای شاهنامه،باوان
(کردی) 1- خانهی پدری؛ 2- جگر گوشه و عزیز.باور
مجموعه اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است،باهر
درخشان، تابانباهره
(عربی) (مؤنث باهر)، باهر، درخشان، تابان. + ( باهر. 1- و 2-بایگان
نگهدارنده
دلیر و شجاعبابک
استوار و پدر دوست داشتنیباتیس
نام دژبان غزه در هنگام داریوش سومباختر
مغرب؛ به معنی ستاره است.بادام
نام میوهای کوچک و کشیده با دو پوسته که یکی نرم و سبز بوده و دیگری سخت و چوبی است.بادامک
بادام کوچک، نوعی درخت بادامبادرام
کشاورزباراد
نام کسی که در زمان شاپور یکم پادشاه ساسانی زندگی کرده ونام او در کتیبه کعبه زرتشت آمده است.باران
قطرههای آب که بر اثر مایع شدن بخار آبِ موجود در جو زمین ایجاد میشودباربد
پسوند محافظ یا مسئول، خداوندِ بار (بارگاه)، پردهدار؛ نوازنده و موسیقی دان معروف دربار خسرو پرویزبارزان
(= بارِز) نامِ قوم بارز یا بارزان یا بارجان، تاریخ این قوم به پیش از ا...بارسین
بارلی
بارمان
بارنک
نام درختی است.باستیان
بردبار، شکیباباسط
(عربی) 1- (در قدیم) بسط دهنده، گسترش دهنده؛ 2- از نامهای خداوند.باسم
(عربی) (در قدیم) 1- تبسم کننده؛ 2- شکر.بافرین
بآفرین، لایق تحسین و تشویق، درخور آفرینباقر
(عربی) 1- (در قدیم) شکافنده، گشاینده؛ 2- (اَعلام) 1) لقب محمّد ابن علی...باقیه
(عربی) (مؤنث باقی)، 1- عمل صالح؛ 2- آن که یا آنچه وجود دارد، موجود؛ ...بالنده
آن که یا آنچه در حال رشد یا ترقی و پیشرفت است.بالی
(ترکی ـ فارسی) (بال= عسل + ی (پسوند نسبت))، عسلی.بالیده
رشد و نمو کردهبامداد
صبح، صبا؛ اسم پدر مزدکبامشاد
نام نوازنده. نامی در روزگار ساسانیانبامک
بامداد، صبحبامگاه
هنگام بامدادبامی
درخشان، لقب شهر بلخبامین
نام روستایی در نزدیکی هراتبانو
عنوانی احترام آمیز برای زنان، ملکه، خانمبانو گشسب
بانوگشسب
از شخصیتهای شاهنامه،باوان
(کردی) 1- خانهی پدری؛ 2- جگر گوشه و عزیز.باور
مجموعه اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است،باهر
درخشان، تابانباهره
(عربی) (مؤنث باهر)، باهر، درخشان، تابان. + ( باهر. 1- و 2-بایگان
نگهدارنده