اسم های ایرانی که با ای شروع میشن
ایاز
هوای خنک متحرک، نسیم.ایپک
(ترکی) ابریشم، حریر، ابریشمی.ایدا
یاری نمودن.ایدون
اینچنین، اینگونهایران
آزادگان و سرزمین آزادیایران بانو
بانوی ایرانیایران پناه
از نام های برگزیدهایران دخت
(ایران + دخت = دختر)، دختر ایران، دختر ایرانی، دختر آریایی.ایرانا
ایرانپور
از نام های برگزیدهایراندخت
دختر ایرانایرانشاه
نام یکی از بزرگان ایرانایرانمهر
روشنایی ایرانایرانه
(ایران + ه (پسوند نسبت))، منسوب به ایران، مربوط به ایران، ایرانی، منتس...ایرج
یاری دهنده آریایی هاایرسا
ایرن
گونهای دیگر از واژهی ایران، گ ایران.ایزد
ستایش و ستودنایزدیار
یاور ستودنیایسَدواستَر
خواستار کشتزار و آبادکننده. بزرگترین پسر اشوزرتشتایشتار
ستاره باران و آب، تشتر(تیر)ایلا
(عبری) 1- ایلا و ایله در قاموس کتاب مقدس به معنی درختان آمده؛ 2- (اَ...ایلشَن
هم معنب با اِلشن.ایلشن
(ترکی) (= الشن)، ( اِلشن.ایلقار
عهد و پیمان.ایلگار
ایلماز
ریشه ترکی ، تلفظایلمان
سمبل ایل.ایلماه
ایلناز
(ترکی ـ فارسی) (ایل + ناز = افتخار، نوازش، زیبا)، 1- افتخار ایل؛ 2- مو...ایلیا
در تورات و انجیل ایلیا نام ایلیا نبی بوده که دارای معجزه زنده کردن مردگان هست و هنوز زنده است، (در سُریانی) نام امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب(ع). + الیاس.ایلیاد
یاد ایل، به یاد ایل؛ در یونانی منظومهی منسوب به هومر در شرح جنگ ترواایلیار
دوست و رفیق ایل، یار و یاور ایل، محافظ خانوادهایما
(عربی) 1- چیزی را با حرکتِ دست یا چشم و ابرو نشان دادن، اشاره؛ 2- بیان...ایمان
اطمینان، اعتقاد، باور، باورداشت، عقیده، گرویدنایمانه
(عربی ـ فارسی) (ایمان + ه (پسوند نسبت))، منسوب به ایمان، م ایمان.ایمن
(عربی) 1- آسوده خاطر، در امان، محفوظ؛ 2- (در قدیم) با آسودگی خاطر.ایناس
(عربی) (در قدیم) انس، مؤانست، انس دادن، خو گرفتن، انس یافتن، دمسازی.ایّوب
(عبری) 1- برگشت به سوی خدا؛ 2- (اَعلام) 1) (در تورات) از پیامبران بنی ...
هوای خنک متحرک، نسیم.ایپک
(ترکی) ابریشم، حریر، ابریشمی.ایدا
یاری نمودن.ایدون
اینچنین، اینگونهایران
آزادگان و سرزمین آزادیایران بانو
بانوی ایرانیایران پناه
از نام های برگزیدهایران دخت
(ایران + دخت = دختر)، دختر ایران، دختر ایرانی، دختر آریایی.ایرانا
ایرانپور
از نام های برگزیدهایراندخت
دختر ایرانایرانشاه
نام یکی از بزرگان ایرانایرانمهر
روشنایی ایرانایرانه
(ایران + ه (پسوند نسبت))، منسوب به ایران، مربوط به ایران، ایرانی، منتس...ایرج
یاری دهنده آریایی هاایرسا
ایرن
گونهای دیگر از واژهی ایران، گ ایران.ایزد
ستایش و ستودنایزدیار
یاور ستودنیایسَدواستَر
خواستار کشتزار و آبادکننده. بزرگترین پسر اشوزرتشتایشتار
ستاره باران و آب، تشتر(تیر)ایلا
(عبری) 1- ایلا و ایله در قاموس کتاب مقدس به معنی درختان آمده؛ 2- (اَ...ایلشَن
هم معنب با اِلشن.ایلشن
(ترکی) (= الشن)، ( اِلشن.ایلقار
عهد و پیمان.ایلگار
ایلماز
ریشه ترکی ، تلفظایلمان
سمبل ایل.ایلماه
ایلناز
(ترکی ـ فارسی) (ایل + ناز = افتخار، نوازش، زیبا)، 1- افتخار ایل؛ 2- مو...ایلیا
در تورات و انجیل ایلیا نام ایلیا نبی بوده که دارای معجزه زنده کردن مردگان هست و هنوز زنده است، (در سُریانی) نام امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب(ع). + الیاس.ایلیاد
یاد ایل، به یاد ایل؛ در یونانی منظومهی منسوب به هومر در شرح جنگ ترواایلیار
دوست و رفیق ایل، یار و یاور ایل، محافظ خانوادهایما
(عربی) 1- چیزی را با حرکتِ دست یا چشم و ابرو نشان دادن، اشاره؛ 2- بیان...ایمان
اطمینان، اعتقاد، باور، باورداشت، عقیده، گرویدنایمانه
(عربی ـ فارسی) (ایمان + ه (پسوند نسبت))، منسوب به ایمان، م ایمان.ایمن
(عربی) 1- آسوده خاطر، در امان، محفوظ؛ 2- (در قدیم) با آسودگی خاطر.ایناس
(عربی) (در قدیم) انس، مؤانست، انس دادن، خو گرفتن، انس یافتن، دمسازی.ایّوب
(عبری) 1- برگشت به سوی خدا؛ 2- (اَعلام) 1) (در تورات) از پیامبران بنی ...