اسم های ایرانی که با ال شروع میشن
ال آی
(ترکی) 1- ماه ایل؛ 2- (به مجاز) زیباروی ایل.البرز
کوه بلند. نام پهلوانی استالتفات
(عربی) توجه، نگرش؛ مهربانی، لطف.الچین
ال (ترکی) + چین (فارسی)، ایلچین، برگزیده ایلالحان
الدنیز
اقیانوسالسا
(ترکی ـ فارسی) (ال= ایل+ سا (پسوند شباهت)) مثل ایل، همانند ایل.السانا
(ترکی ـ فارسی) [ال = آل، شهر و ولایت، خویشی + سان (پسوند شباهت) + ا (ا...الشن
(ترکی) شادی ایل، حاکم، رهبر، حکمران یک منطقه.الفت
(عربی) خو گیری، انس، محبت، دوستی، همدمی، عادت کردن به کسی (چیزی) همرا...الله یار
(عربی ـ فارسی) دوست خدا.الماس
(از یونانی) 1- (در مواد) کربن خالصی که در دما و فشار زیاد متبلور شده ب...المیرا
(ترکی ـ فارسی) (ال = ایل + میرا) (به مجاز) فدائی ایل.النا
(یونانی) (= هلن، هلنا)، هلن و هلنا.الناز
(ترکی ـ فارسی) 1- مایه افتخار ایل، باعث فخر و تفاخر شهر و ولایت؛ 2- مو...الوا
الوان
(عربی) 1- رنگها، نوعها، رنگارنگ، رنگین؛ 2- (در قدیم) گوناگون، گونهگ...الوند
توانا و تیزپاالوین
ریشه ترکی ، معنیالهام
(عربی) 1- به دل افکندن، در دل انداختن؛ 2- القاء معنی خاص در قلب به طری...الهه
(عربی) (= الاهه) (مؤنث «اله»ربالنوع)؛ 1- پرستش کردن؛ 2- ماه نو؛ 3- آف...الیا
(یونانی) 1- گل خطمی صحرایی؛ 2- (در عربی) شحمالمرج.الیار
یار و یاور ایل، دوست و رفیق ایل، یار شهر و ولایت، یاور خویشان.الیاس
نام پیغمبری از یهود و بنی اسرائیلالیانا
(ترکی) 1- نیکی و هدیه؛ 2- (به مجاز) به معنی مأنوس؛ 3- دوست داشتن ایل، ...الیسا
(= دیدو) ( در اعلام) بانی و ملکهی افسانهای کارتاژ [از سرزمینهای شمال...الیکا
(سنسکریت) 1- هیل [= هِل، دانهی معطر گیاهی از تیرهی زنجبیلیها]؛ 2- (در ...الین
(ترکی ـ فارسی) (ال= ایل+ ین (پسوند نسبت))، 1-منسوب به ایل؛ 2- (به مجاز...الینا
(عربی) (الی= نیکویی، نعمت + نا = ضمیر اول شخص جمع در عربی) نیکویی و نع...
(ترکی) 1- ماه ایل؛ 2- (به مجاز) زیباروی ایل.البرز
کوه بلند. نام پهلوانی استالتفات
(عربی) توجه، نگرش؛ مهربانی، لطف.الچین
ال (ترکی) + چین (فارسی)، ایلچین، برگزیده ایلالحان
الدنیز
اقیانوسالسا
(ترکی ـ فارسی) (ال= ایل+ سا (پسوند شباهت)) مثل ایل، همانند ایل.السانا
(ترکی ـ فارسی) [ال = آل، شهر و ولایت، خویشی + سان (پسوند شباهت) + ا (ا...الشن
(ترکی) شادی ایل، حاکم، رهبر، حکمران یک منطقه.الفت
(عربی) خو گیری، انس، محبت، دوستی، همدمی، عادت کردن به کسی (چیزی) همرا...الله یار
(عربی ـ فارسی) دوست خدا.الماس
(از یونانی) 1- (در مواد) کربن خالصی که در دما و فشار زیاد متبلور شده ب...المیرا
(ترکی ـ فارسی) (ال = ایل + میرا) (به مجاز) فدائی ایل.النا
(یونانی) (= هلن، هلنا)، هلن و هلنا.الناز
(ترکی ـ فارسی) 1- مایه افتخار ایل، باعث فخر و تفاخر شهر و ولایت؛ 2- مو...الوا
الوان
(عربی) 1- رنگها، نوعها، رنگارنگ، رنگین؛ 2- (در قدیم) گوناگون، گونهگ...الوند
توانا و تیزپاالوین
ریشه ترکی ، معنیالهام
(عربی) 1- به دل افکندن، در دل انداختن؛ 2- القاء معنی خاص در قلب به طری...الهه
(عربی) (= الاهه) (مؤنث «اله»ربالنوع)؛ 1- پرستش کردن؛ 2- ماه نو؛ 3- آف...الیا
(یونانی) 1- گل خطمی صحرایی؛ 2- (در عربی) شحمالمرج.الیار
یار و یاور ایل، دوست و رفیق ایل، یار شهر و ولایت، یاور خویشان.الیاس
نام پیغمبری از یهود و بنی اسرائیلالیانا
(ترکی) 1- نیکی و هدیه؛ 2- (به مجاز) به معنی مأنوس؛ 3- دوست داشتن ایل، ...الیسا
(= دیدو) ( در اعلام) بانی و ملکهی افسانهای کارتاژ [از سرزمینهای شمال...الیکا
(سنسکریت) 1- هیل [= هِل، دانهی معطر گیاهی از تیرهی زنجبیلیها]؛ 2- (در ...الین
(ترکی ـ فارسی) (ال= ایل+ ین (پسوند نسبت))، 1-منسوب به ایل؛ 2- (به مجاز...الینا
(عربی) (الی= نیکویی، نعمت + نا = ضمیر اول شخص جمع در عربی) نیکویی و نع...