اسم های ایرانی که با اف شروع میشن
افتخار
(عربی) فخر، فخر کردن، نازش، نازیدن، سرافرازی.افرا
ستایش کردنافراسیاب
(پهلوی) 1- شخص هراسناک، به هراس اندازنده؛ 2- (در اوستایی، fran(g)rasiy...افروز
روشن، روشن کنندهافروزه
1- آنچه بدان آتش گیرانند، آتش گیره؛ 2- شهاب.افروغ
روشنایی و فروغ. از مفسران اوستا در زمان ساسانیانافسانه
داستان، خاطره و یادمانافسر
بالا و سرورافسون
از نام های برگزیدهافشار
(ترکی) 1- معاون و شریک؛ 2- (در موسیقی ایرانی) گوشهای در دستگاه شور (آ...افشان
از نام های برگزیدهافشید
شکوه خورشیدافشین
(اَعلام) 1) خِیذرابن کاووس [226 هجری] آخرین امیر اشروسنه، که این مقام ...افضل
(عربی) فاضلتر، برتر از دیگران در علم و هنر و اخلاق و مانند آنها، برتر...افلاطون
(یونانی، plato) (اَعلام) فیلسوف یونانی [حدود 428-348 پیش از میلاد] شاگ...
(عربی) فخر، فخر کردن، نازش، نازیدن، سرافرازی.افرا
ستایش کردنافراسیاب
(پهلوی) 1- شخص هراسناک، به هراس اندازنده؛ 2- (در اوستایی، fran(g)rasiy...افروز
روشن، روشن کنندهافروزه
1- آنچه بدان آتش گیرانند، آتش گیره؛ 2- شهاب.افروغ
روشنایی و فروغ. از مفسران اوستا در زمان ساسانیانافسانه
داستان، خاطره و یادمانافسر
بالا و سرورافسون
از نام های برگزیدهافشار
(ترکی) 1- معاون و شریک؛ 2- (در موسیقی ایرانی) گوشهای در دستگاه شور (آ...افشان
از نام های برگزیدهافشید
شکوه خورشیدافشین
(اَعلام) 1) خِیذرابن کاووس [226 هجری] آخرین امیر اشروسنه، که این مقام ...افضل
(عربی) فاضلتر، برتر از دیگران در علم و هنر و اخلاق و مانند آنها، برتر...افلاطون
(یونانی، plato) (اَعلام) فیلسوف یونانی [حدود 428-348 پیش از میلاد] شاگ...