اسم های ایرانی که با اب شروع میشن
اباذر
(عربی) (= ابوذر)، ( ابوذر.ابتسام
(عربی) 1- لبخند زدن، تبسم کردن؛ 2- (در قدیم) تبسم، لبخند.ابتهاج
(عربی) 1- شادن شدن، خوش و خرم؛ 2- (در قدیم) شادمانی، خوشی.ابراهیم
چهاردهمین سورۀ قرآن کریم،پدر عالیابریشم
(پهلوی) 1- رشتهای که از تارهای پیله برای دوختن و بافتن سازند، حریر؛ 2...ابوالحسن
(عربی) 1- پدر حسن؛ 2- (اَعلام) 1) ابوالحسن علی ابن ابیطالب(ع): (= حض...ابوالفتح
(عربی) 1- پدرِ فتح؛ 2- (اَعلام) ابوالفتح خان زند: شاه ایران [1169-1194...ابوالفضل
صاحب بخشش و فضلابوالقاسم
(عربی) 1- پدر قاسم؛ 2- (اَعلام) 1) ابوالقاسم: کنیهی پیامبر اسلام(ص)، ...ابوبکر
(عربی) 1- پدر بَکر؛ 2- (اَعلام) 1) ابوبکر: (= عبدالله ابن ابی قحافه) [...ابوتراب
(عربی) 1- پدرِ خاک؛ 2- از کنیههای حضرت علی(ع)، امام اول شیعیان [قرن ا...ابوذر
(عربی) (= اباذر) (اَعلام) جُندُب ابن جُناده (= ابوذر غفاری): [قرن اول ...ابوطالب
(عربی) 1- پدرِ طالب؛ 2- (اَعلام) ابوطالب: عَبد مَناف ابن عبدالمطلب [قر...

(عربی) (= ابوذر)، ( ابوذر.ابتسام

(عربی) 1- لبخند زدن، تبسم کردن؛ 2- (در قدیم) تبسم، لبخند.ابتهاج

(عربی) 1- شادن شدن، خوش و خرم؛ 2- (در قدیم) شادمانی، خوشی.ابراهیم

چهاردهمین سورۀ قرآن کریم،پدر عالیابریشم

(پهلوی) 1- رشتهای که از تارهای پیله برای دوختن و بافتن سازند، حریر؛ 2...ابوالحسن

(عربی) 1- پدر حسن؛ 2- (اَعلام) 1) ابوالحسن علی ابن ابیطالب(ع): (= حض...ابوالفتح

(عربی) 1- پدرِ فتح؛ 2- (اَعلام) ابوالفتح خان زند: شاه ایران [1169-1194...ابوالفضل

صاحب بخشش و فضلابوالقاسم

(عربی) 1- پدر قاسم؛ 2- (اَعلام) 1) ابوالقاسم: کنیهی پیامبر اسلام(ص)، ...ابوبکر

(عربی) 1- پدر بَکر؛ 2- (اَعلام) 1) ابوبکر: (= عبدالله ابن ابی قحافه) [...ابوتراب

(عربی) 1- پدرِ خاک؛ 2- از کنیههای حضرت علی(ع)، امام اول شیعیان [قرن ا...ابوذر

(عربی) (= اباذر) (اَعلام) جُندُب ابن جُناده (= ابوذر غفاری): [قرن اول ...ابوطالب

(عربی) 1- پدرِ طالب؛ 2- (اَعلام) ابوطالب: عَبد مَناف ابن عبدالمطلب [قر...