اسم های ایرانی که به حرف م ختم میشن
آچیم
ریشه عبری ، نام یکی از نیاکان یوسف نجارآرام
قرار، سکونآرسام
گونهای دیگر از واژه آرشام، خرس، زورمند، دارای زور خرس پسرآرشام
دارای زور خرس، خرس نیروآزرم
1- داد، انصاف، شرم، حیا، لطف؛ 2-(در قدیم) ملایمت، مهربانی، ارج و قر...آکام
(عربی) 1- سرزمین فراز، سرزمین بلند، زمینهای بلند؛ 2- تپهها.اَرحام
خویشان، کسان، بستگان، منسوبان به ویژه منسوبان نَسَبی، مهربانی کردن، مهر ورزیدناَرسام
به معنای آرشاماَرشام
پسر آرتاشس دوم و برادر تیگران اول، نخستین شاه از شاخهی دوم سلسلهی اشکانیان.اَسلَم
(در قدیم) 1- سالمتر، تندرستتر، بیخطرتر؛ 2- (اَعلام) 1) نام ساربان پی...اَوَرکام
نام پسر داریوش هخامنشیابتسام
(عربی) 1- لبخند زدن، تبسم کردن؛ 2- (در قدیم) تبسم، لبخند.ابراهیم
چهاردهمین سورۀ قرآن کریم،پدر عالیابریشم
(پهلوی) 1- رشتهای که از تارهای پیله برای دوختن و بافتن سازند، حریر؛ 2...ابوالقاسم
(عربی) 1- پدر قاسم؛ 2- (اَعلام) 1) ابوالقاسم: کنیهی پیامبر اسلام(ص)، ...احترام
(عربی) 1- حرمت داشتن، محترم بودن؛ 2- حرمت، پاس، بزرگداشت؛ 3- رفتار و گ...احتشام
(عربی) 1- جلال، بزرگی، شکوه، عظمت؛ 2- (در قدیم) بزرگداشت، تکریم؛ 3- (د...احلام
(عربی) 1- جمع حلم، بردباریها، وقارها؛ 2- عقلها؛ 3- جمع حلیم، بردباران...ادهم
(عربی) 1- سیاه، تیرگون؛ 2- آثار نو؛ 3- بند و قید؛ 4- (اَعلام) نام پدرِ...ارسام
(= آرشام و آرسام) آرشام.ارشام
1- (= آرشام)، ( آرشام 1- ؛ 2- (اَعلام) پسر آرتاشس دوم و برادر تیگران ...اسلام
(عربی) 1- (در ادیان) نام آئین مسلمانان که آورندهی آن حضرت محمّد(ص) است...اعظم
(عربی) 1- بزرگ، بزرگتر، بزرگترین، بزرگوار، بزرگوارتر؛ 2- از صفات خدوند...اکرام
(عربی) 1- بزرگداشت، گرامی داشتن، احترامکردن، حرمت، احسان؛ 2- از واژهه...اکرم
(عربی) 1- گرامیتر، آزادتر، بزرگتر، بزرگوار، گرامی؛ 2- از نامهای خداون...الهام
(عربی) 1- به دل افکندن، در دل انداختن؛ 2- القاء معنی خاص در قلب به طری...ام کلثوم
(عربی) 1- شیر ماده؛ 2- (اَعلام) 1) سومین دختر پیامبر اسلام(ص) [سال 9 ه...امیرابراهیم
(عربی ـ عبری)، از نام های مرکب، ( امیر و ابراهیم.امیربهرام
(عربی ـ فارسی)، از نام های مرکب، ه امیر و بهرام.امیرحسام
(عربی) (به مجاز) پادشاه و امیری که دارای شمشیری تیز و برنده است.امیرسام
(عربی – اوستایی) نام مرکب از امیر و سامامیرقاسم
(عربی) از نامهای مرکب، ، امیر و قاسم.امیرهاشم
(عربی) امیر و پادشاه شکننده و خرد کننده، حاکم و فرمانده شکننده و خرد...انارام
روشنایی بی فروغ و بی پایانبَرَسم
شاخه های گیاهیبَرِشنوم
پاک و تمیزبِهکام
(به مجاز) کسی که به بهترین وجهی به آرزوی خود رسیده؛ بهترین کامروا.بادام
نام میوهای کوچک و کشیده با دو پوسته که یکی نرم و سبز بوده و دیگری سخت و چوبی است.بادرام
کشاورزباسم
(عربی) (در قدیم) 1- تبسم کننده؛ 2- شکر.
ریشه عبری ، نام یکی از نیاکان یوسف نجارآرام
قرار، سکونآرسام
گونهای دیگر از واژه آرشام، خرس، زورمند، دارای زور خرس پسرآرشام
دارای زور خرس، خرس نیروآزرم
1- داد، انصاف، شرم، حیا، لطف؛ 2-(در قدیم) ملایمت، مهربانی، ارج و قر...آکام
(عربی) 1- سرزمین فراز، سرزمین بلند، زمینهای بلند؛ 2- تپهها.اَرحام
خویشان، کسان، بستگان، منسوبان به ویژه منسوبان نَسَبی، مهربانی کردن، مهر ورزیدناَرسام
به معنای آرشاماَرشام
پسر آرتاشس دوم و برادر تیگران اول، نخستین شاه از شاخهی دوم سلسلهی اشکانیان.اَسلَم
(در قدیم) 1- سالمتر، تندرستتر، بیخطرتر؛ 2- (اَعلام) 1) نام ساربان پی...اَوَرکام
نام پسر داریوش هخامنشیابتسام
(عربی) 1- لبخند زدن، تبسم کردن؛ 2- (در قدیم) تبسم، لبخند.ابراهیم
چهاردهمین سورۀ قرآن کریم،پدر عالیابریشم
(پهلوی) 1- رشتهای که از تارهای پیله برای دوختن و بافتن سازند، حریر؛ 2...ابوالقاسم
(عربی) 1- پدر قاسم؛ 2- (اَعلام) 1) ابوالقاسم: کنیهی پیامبر اسلام(ص)، ...احترام
(عربی) 1- حرمت داشتن، محترم بودن؛ 2- حرمت، پاس، بزرگداشت؛ 3- رفتار و گ...احتشام
(عربی) 1- جلال، بزرگی، شکوه، عظمت؛ 2- (در قدیم) بزرگداشت، تکریم؛ 3- (د...احلام
(عربی) 1- جمع حلم، بردباریها، وقارها؛ 2- عقلها؛ 3- جمع حلیم، بردباران...ادهم
(عربی) 1- سیاه، تیرگون؛ 2- آثار نو؛ 3- بند و قید؛ 4- (اَعلام) نام پدرِ...ارسام
(= آرشام و آرسام) آرشام.ارشام
1- (= آرشام)، ( آرشام 1- ؛ 2- (اَعلام) پسر آرتاشس دوم و برادر تیگران ...اسلام
(عربی) 1- (در ادیان) نام آئین مسلمانان که آورندهی آن حضرت محمّد(ص) است...اعظم
(عربی) 1- بزرگ، بزرگتر، بزرگترین، بزرگوار، بزرگوارتر؛ 2- از صفات خدوند...اکرام
(عربی) 1- بزرگداشت، گرامی داشتن، احترامکردن، حرمت، احسان؛ 2- از واژهه...اکرم
(عربی) 1- گرامیتر، آزادتر، بزرگتر، بزرگوار، گرامی؛ 2- از نامهای خداون...الهام
(عربی) 1- به دل افکندن، در دل انداختن؛ 2- القاء معنی خاص در قلب به طری...ام کلثوم
(عربی) 1- شیر ماده؛ 2- (اَعلام) 1) سومین دختر پیامبر اسلام(ص) [سال 9 ه...امیرابراهیم
(عربی ـ عبری)، از نام های مرکب، ( امیر و ابراهیم.امیربهرام
(عربی ـ فارسی)، از نام های مرکب، ه امیر و بهرام.امیرحسام
(عربی) (به مجاز) پادشاه و امیری که دارای شمشیری تیز و برنده است.امیرسام
(عربی – اوستایی) نام مرکب از امیر و سامامیرقاسم
(عربی) از نامهای مرکب، ، امیر و قاسم.امیرهاشم
(عربی) امیر و پادشاه شکننده و خرد کننده، حاکم و فرمانده شکننده و خرد...انارام
روشنایی بی فروغ و بی پایانبَرَسم
شاخه های گیاهیبَرِشنوم
پاک و تمیزبِهکام
(به مجاز) کسی که به بهترین وجهی به آرزوی خود رسیده؛ بهترین کامروا.بادام
نام میوهای کوچک و کشیده با دو پوسته که یکی نرم و سبز بوده و دیگری سخت و چوبی است.بادرام
کشاورزباسم
(عربی) (در قدیم) 1- تبسم کننده؛ 2- شکر.