اسم های ایرانی که به حرف ر ختم میشن
آتور
(پهلوی) 1- آتش، آذر؛ 2- (اَعلام) 1) یک بخش از تقویم قدیمی ایرانی که مغ...آدُر
آذر، آتشآذر
آتش، فروغ، روشناییآذرچهر
همانند روشناییآذرفر
در اوستا به دارنده فرآذرآذرمهر
نام موبدی است در زمان کوادآرشاویر
1- مرد مقدس؛ مرد نرمنش؛ 2- (اَعلام) هفتمین پادشاه اشکانی ایران که شاید...آریامهر
دارنده مهر ایرانآزادچهر
آزاده نژادآزادمهر
از نام های برگزیدهآشور
1- (در قدیم) آشوردن؛ 2- (در موسیقی ایرانی) گوشهای در دستگاههای ماهور...آیلار
(ترکی) 1- زیبا و پاک، جمع ماه؛ 2- (به مجاز) زیبارو.آیلر
(ترکی) 1- جمع ماه، ماه ها؛ 2- (به مجاز) زیبارو.آینور
اباذر
(عربی) (= ابوذر)، ( ابوذر.ابوبکر
(عربی) 1- پدر بَکر؛ 2- (اَعلام) 1) ابوبکر: (= عبدالله ابن ابی قحافه) [...ابوذر
(عربی) (= اباذر) (اَعلام) جُندُب ابن جُناده (= ابوذر غفاری): [قرن اول ...اختر
1- (در نجوم) جرم فلکی، ستاره، کوکب، نجم؛ 2- (در گیاهی) نام گل و گیاهی ...اردشیر
نام پادشاه هخامنشی و ساسانیارنوار
1- آن که سُخنش رحمت میآورد؛ 2- (در شاهنامه) نام خواهر جمشید که ضحاک او...اروتَدنر
نام پسر میانی اشوزرتشت. فرمان گذارازهار
(عربی) (جمع زَهر) (در قدیم) گلها، شکوفهها.اسفندیار
نام پسر کی گشتاسب کیانی و برادر پشوتناسکندر
(معرب از یونانی) 1- به معنی یاوری کننده مرد؛ 2- (اَعلام) 1) اسکندر (= ...اسمر
(عربی) (در قدیم) گندمگون؛ سبزه.اشوچهر
از نام های برگزیدهاشوفْرَوَهَر
پاکرواناشومهر
از نام های برگزیدهاصغر
(عربی) کوچکتر، خردتر، کِهتر. [این نام به اعتبار نام حضرت علی اصغر(ع) ف...اطهر
(عربی) (در قدیم) پاکیزهتر، پاک تر، طاهرتر.افتخار
(عربی) فخر، فخر کردن، نازش، نازیدن، سرافرازی.افسر
بالا و سرورافشار
(ترکی) 1- معاون و شریک؛ 2- (در موسیقی ایرانی) گوشهای در دستگاه شور (آ...اکبر
(عربی) 1- بزرگتر، مِهتر؛ 2- سالمندتر، بزرگسالتر. [این نام به اعتبار ا...الله یار
(عربی ـ فارسی) دوست خدا.الیار
یار و یاور ایل، دوست و رفیق ایل، یار شهر و ولایت، یاور خویشان.امیدوار
نام پسر خواستان دیلمی از سرداران مازیارامیر
پادشاه، حاکم، حکمران، خان، خدیو، رئیس، ژنرال، سرلشکر، سلطان، شاه، شیخ، فرمانده، ملکامیر اکبر
تشکیل شده از دو اسم امیر و اکیر، به معنای پادشاه بزرگتر، و یا بزرگترین...امیر بهادر
پادشاه شجاع و دلاور، امیر دلیر، سردار شجاع
(پهلوی) 1- آتش، آذر؛ 2- (اَعلام) 1) یک بخش از تقویم قدیمی ایرانی که مغ...آدُر
آذر، آتشآذر
آتش، فروغ، روشناییآذرچهر
همانند روشناییآذرفر
در اوستا به دارنده فرآذرآذرمهر
نام موبدی است در زمان کوادآرشاویر
1- مرد مقدس؛ مرد نرمنش؛ 2- (اَعلام) هفتمین پادشاه اشکانی ایران که شاید...آریامهر
دارنده مهر ایرانآزادچهر
آزاده نژادآزادمهر
از نام های برگزیدهآشور
1- (در قدیم) آشوردن؛ 2- (در موسیقی ایرانی) گوشهای در دستگاههای ماهور...آیلار
(ترکی) 1- زیبا و پاک، جمع ماه؛ 2- (به مجاز) زیبارو.آیلر
(ترکی) 1- جمع ماه، ماه ها؛ 2- (به مجاز) زیبارو.آینور
اباذر
(عربی) (= ابوذر)، ( ابوذر.ابوبکر
(عربی) 1- پدر بَکر؛ 2- (اَعلام) 1) ابوبکر: (= عبدالله ابن ابی قحافه) [...ابوذر
(عربی) (= اباذر) (اَعلام) جُندُب ابن جُناده (= ابوذر غفاری): [قرن اول ...اختر
1- (در نجوم) جرم فلکی، ستاره، کوکب، نجم؛ 2- (در گیاهی) نام گل و گیاهی ...اردشیر
نام پادشاه هخامنشی و ساسانیارنوار
1- آن که سُخنش رحمت میآورد؛ 2- (در شاهنامه) نام خواهر جمشید که ضحاک او...اروتَدنر
نام پسر میانی اشوزرتشت. فرمان گذارازهار
(عربی) (جمع زَهر) (در قدیم) گلها، شکوفهها.اسفندیار
نام پسر کی گشتاسب کیانی و برادر پشوتناسکندر
(معرب از یونانی) 1- به معنی یاوری کننده مرد؛ 2- (اَعلام) 1) اسکندر (= ...اسمر
(عربی) (در قدیم) گندمگون؛ سبزه.اشوچهر
از نام های برگزیدهاشوفْرَوَهَر
پاکرواناشومهر
از نام های برگزیدهاصغر
(عربی) کوچکتر، خردتر، کِهتر. [این نام به اعتبار نام حضرت علی اصغر(ع) ف...اطهر
(عربی) (در قدیم) پاکیزهتر، پاک تر، طاهرتر.افتخار
(عربی) فخر، فخر کردن، نازش، نازیدن، سرافرازی.افسر
بالا و سرورافشار
(ترکی) 1- معاون و شریک؛ 2- (در موسیقی ایرانی) گوشهای در دستگاه شور (آ...اکبر
(عربی) 1- بزرگتر، مِهتر؛ 2- سالمندتر، بزرگسالتر. [این نام به اعتبار ا...الله یار
(عربی ـ فارسی) دوست خدا.الیار
یار و یاور ایل، دوست و رفیق ایل، یار شهر و ولایت، یاور خویشان.امیدوار
نام پسر خواستان دیلمی از سرداران مازیارامیر
پادشاه، حاکم، حکمران، خان، خدیو، رئیس، ژنرال، سرلشکر، سلطان، شاه، شیخ، فرمانده، ملکامیر اکبر
تشکیل شده از دو اسم امیر و اکیر، به معنای پادشاه بزرگتر، و یا بزرگترین...امیر بهادر
پادشاه شجاع و دلاور، امیر دلیر، سردار شجاع