اسم های ایرانی که به اد ختم میشن
آدُرباد
نام موبد موبدان دوران شاپورآذرباد
پاینده و نگهبان آتشآراد
نام فرشته ای است موکل بر دین و تدبیر امورآریاراد
آریایی، جوانمرد آریاییآزاد
نام بهدینی که در فروردین یشت ستوده شدهاَشوداد
نام برادر هوشنگ پیشدادیاَوَرداد
از سرداران کورش بزرگارشاد
(عربی) 1- رهبری، هدایت کردن، راه نمودن؛ 2- راهنمایی، نشان دادن راه درس...اسپاد
دارنده سپاه نیرومنداشاداد
داده پاکی و پارساییاشتاد
راستیاشوزاد
از نام های برگزیدهاعتماد
(عربی) 1- باور داشتن و صحیح دانستنِ چیزی یا کسی؛ 2- پشتگرمی؛ 3- عقیده ...امیربهزاد
(عربی ـ فارسی) امیر نیکوتبار، پادشاه نیک نژاد، حاکم و سردار نیکوزاده.امیرجواد
(عربی) امیر جوانمرد، پادشاه راد و بخشنده، حاکم سخی.امیرسجّاد
(عربی) (به مجاز) پادشاه و امیر نمازگزار و بسیار سجده کننده.ایلیاد
یاد ایل، به یاد ایل؛ در یونانی منظومهی منسوب به هومر در شرح جنگ تروابَگاداد
نام یکی از سرداران ایرانی روزگار هخامنشیبِهیاد
(به + یاد) 1- دارندهی بهترین یاد؛ 2- (به مجاز) کسی که از او به نیکی یا...بُنشاد
شاد بنیادباراد
نام کسی که در زمان شاپور یکم پادشاه ساسانی زندگی کرده ونام او در کتیبه کعبه زرتشت آمده است.بامداد
صبح، صبا؛ اسم پدر مزدکبامشاد
نام نوازنده. نامی در روزگار ساسانیانبهداد
در کمال عدل و دادبهراد
جوانمرد ، نیکوبهزاد
1- نیک نژاد، نیکو تبار، نیکو زاده؛ 2- (اَعلام) 1) بهزاد نقاشبهشاد
نیکوی شاد؛ مرکب از به (بهتر یا خوب) + شادپاکزاد
پاک نژاد، نجیبپری زاد
(در قدیم) 1- پریزاده، آنکه از نژادِ پَری است؛ 2- (به مجاز) زیبارو.پری شاد
زیبا روی شاد و خرم.پریزاد
فرزند پری، فرزند زیباپولاد
نام پسر آزادمرد پسر رستمپیشداد
نخستین قانون گذار، بنیانگذار عدل و دادگریتیرداد
بخشنده تیر. نام دومین پادشاه اشکانیانجواد
بخشنده، جوانمرد، سخاوتمند، سخی، کریم، مکرمجهاد
(عربی) 1- در راه دین جنگیدن؛ 2- پیکار، مبارزه؛ 3- کوشیدن، تلاش.چکاد
بالای کوه، قلهچهرآزاد
نام جد اسپهبد بختیار پسر پادشاه فیروز ساسانیچهرزاد
نژاد و اصیل، لقب هما، دختر بهمن در شاهنامهحمّاد
(عربی) بسیار سپاسگزار، بسیار حمد کننده و ستاینده.
نام موبد موبدان دوران شاپورآذرباد
پاینده و نگهبان آتشآراد
نام فرشته ای است موکل بر دین و تدبیر امورآریاراد
آریایی، جوانمرد آریاییآزاد
نام بهدینی که در فروردین یشت ستوده شدهاَشوداد
نام برادر هوشنگ پیشدادیاَوَرداد
از سرداران کورش بزرگارشاد
(عربی) 1- رهبری، هدایت کردن، راه نمودن؛ 2- راهنمایی، نشان دادن راه درس...اسپاد
دارنده سپاه نیرومنداشاداد
داده پاکی و پارساییاشتاد
راستیاشوزاد
از نام های برگزیدهاعتماد
(عربی) 1- باور داشتن و صحیح دانستنِ چیزی یا کسی؛ 2- پشتگرمی؛ 3- عقیده ...امیربهزاد
(عربی ـ فارسی) امیر نیکوتبار، پادشاه نیک نژاد، حاکم و سردار نیکوزاده.امیرجواد
(عربی) امیر جوانمرد، پادشاه راد و بخشنده، حاکم سخی.امیرسجّاد
(عربی) (به مجاز) پادشاه و امیر نمازگزار و بسیار سجده کننده.ایلیاد
یاد ایل، به یاد ایل؛ در یونانی منظومهی منسوب به هومر در شرح جنگ تروابَگاداد
نام یکی از سرداران ایرانی روزگار هخامنشیبِهیاد
(به + یاد) 1- دارندهی بهترین یاد؛ 2- (به مجاز) کسی که از او به نیکی یا...بُنشاد
شاد بنیادباراد
نام کسی که در زمان شاپور یکم پادشاه ساسانی زندگی کرده ونام او در کتیبه کعبه زرتشت آمده است.بامداد
صبح، صبا؛ اسم پدر مزدکبامشاد
نام نوازنده. نامی در روزگار ساسانیانبهداد
در کمال عدل و دادبهراد
جوانمرد ، نیکوبهزاد
1- نیک نژاد، نیکو تبار، نیکو زاده؛ 2- (اَعلام) 1) بهزاد نقاشبهشاد
نیکوی شاد؛ مرکب از به (بهتر یا خوب) + شادپاکزاد
پاک نژاد، نجیبپری زاد
(در قدیم) 1- پریزاده، آنکه از نژادِ پَری است؛ 2- (به مجاز) زیبارو.پری شاد
زیبا روی شاد و خرم.پریزاد
فرزند پری، فرزند زیباپولاد
نام پسر آزادمرد پسر رستمپیشداد
نخستین قانون گذار، بنیانگذار عدل و دادگریتیرداد
بخشنده تیر. نام دومین پادشاه اشکانیانجواد
بخشنده، جوانمرد، سخاوتمند، سخی، کریم، مکرمجهاد
(عربی) 1- در راه دین جنگیدن؛ 2- پیکار، مبارزه؛ 3- کوشیدن، تلاش.چکاد
بالای کوه، قلهچهرآزاد
نام جد اسپهبد بختیار پسر پادشاه فیروز ساسانیچهرزاد
نژاد و اصیل، لقب هما، دختر بهمن در شاهنامهحمّاد
(عربی) بسیار سپاسگزار، بسیار حمد کننده و ستاینده.